شب های قدر از شما خواستم.

قرآن به سر گرفتم و زمزمه میکردم؛

به علی بن موسی

به علی بن موسی

به علی بن موسی الرضا

برایت گفتم از دلتنگی هایم،از جاماندن های تکراری این روزها

و یقین دارم که میدیدی و اشک هایم بی دلیل نبود.

مگر میشود بی اذن تو به سرزمین عشق رفت؟

مگر میشود بدون رضایت تو از نجف تا کربلا قدم بزنم؟

نه

تویی که باید گذرنامه ام را امضا کنی

امضا میکنی؟.

هر چه روزها میگذرد نگران تر میشوم،

نکند باز هم جا بمانم؟.یا ضامن آهو

ضامنم شو





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها