مشک را که پر آب کرد؛

 از خوشحالی حتی حواسش نبود دستانش را بریده اند.

بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که

 باز فرصت نکرد سراغی بگیرد از بازوانش.

فقط وقتی امام حسین (ع) آمد بالای سرش؛

می خواست دست به سینه سلام دهد که

 تازه فهمید دستانش نیستند.


#عطر سیب حرمت می وزد از سمت عراق

شب جمعست دلم باز هوایی شده است



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها